این داستان زیبا را بخوانید و در صورت تمایل آن را برای دوستان خود داغ کنید
می تونم به همسر شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
« ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم ولذت ببرم ؟ »
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود ، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه ی جوان را گرفت و عصبانی ، طورری که رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : « مرتیکه عوضی ، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی کشی؟»
جوان اما ؛ خیلی آرام ، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و واکنش نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد: « خیلی عذر میخوام، فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین ، دیدم به خاطر وضع ظاهر خانومتون دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم...
حالا هم یقمو ول کنین ، از خیرش گذشتم !»
مرد خشکش زد... همانطور که یقه ی جوان را گرفته بود ،
آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد .....
درباره وبلاگ
جستوجو
ویژه مدیریت وب
آخرین مطالب
لینک دوستان
حامیان بلک اسکین
تاریخ : چهارشنبه 93/2/24 | 12:19 عصر | نویسنده : مرتضی زمانی | نظرات ()
موضوعات وب
ساعت
بینندگان عمومی
آرشیو مطالب
آرشیو مطالب
حامیان بلک اسکین
امکانات وب
فال حافظ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 34
کل بازدیدها: 81086