سلام بازدید کننده عزیز**** ه**** امیدوارم لحظات خوبی را دراین وبلاگ سپری کنید **** جهت بهتر شدن وبلاگ نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را در قسمت نظرات وبلاگ ثبت نمایید **** لطفاً در قسمت نظر سنجی وبلاگ یا درقسمت نظرات ما را در جهت بهتر شدن وبلاگ یاری نمایید **** با تشکر **** شما می توانید در هر پستی که ازش استفاده می کنید نظر هم بدهیداز لطف شما ممنون **** برای همه شما دوستان عزیز از خداوند منان آرزوی سلامتی و تندرستی را دارم.... *مدیر وبلاگ مرتضی زمانی***وبلاگی برتر در مشکین دشت کرج
تصاویر زیباسازی نایت اسکین
وبلاگافکت نوار وضعیت

کد متحرک کردن عنوان وب

دریافت کد حرکت متن چت روم

قالب

این داستان زیبا را بخوانید و در صورت تمایل آن را برای دوستان خود - قیصر
سفارش تبلیغ
داغ کن - کلوب دات کام

این داستان زیبا را بخوانید و در صورت تمایل آن را برای دوستان خود داغ کنید

می تونم به همسر شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
« ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم ولذت ببرم ؟ »

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود ، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه ی جوان را گرفت و عصبانی ، طورری که رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : « مرتیکه عوضی ، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی کشی؟»

جوان اما ؛ خیلی آرام ، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و واکنش نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد: « خیلی عذر میخوام، فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین ، دیدم به خاطر وضع ظاهر خانومتون دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم...

حالا هم یقمو ول کنین ، از خیرش گذشتم !»
مرد خشکش زد... همانطور که یقه ی جوان را گرفته بود ،
آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد .....






تاریخ : چهارشنبه 93/2/24 | 12:19 عصر | نویسنده : مرتضی زمانی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.